سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخست دست به ستم گشاید فردا پشت دست خاید . [نهج البلاغه]
فانوس 12

   

 

 

 میگویند:شاهزاده«ظلّ السلطان» ازیک تاجر متموّل اصفهانی پول زیادی گرفته وخیلی بیشترازمالیات معمول ازاواخذ نموده بود.

    شاهزاده این پول را پس نداد وتاجرازروی جسارت به طهران رفته وعریضه ای به اعلحضرت عرض کرد وطلب احقاق نمود،شاه درحقّ اومرحمت فرموده حکمی بدست اوداد که پیش ظلّ السلطان ببرد.

    درآن حکم به ظلّ السّلطان امر شده بود که مبلغ مزبور وماخوذ راخود رابه آن تاجر مستردنماید.ومراعات حقوق تبعه اعلحضرت شاه بیشتردقت کند.تاجر بیچاره وامیدوارشده به اصفهان بازگشت ودستخط را ظلّ السّلطان تقدیم کرد .شاهزاده این امر رامطالعه کرد بعد به وضعی غضبناک یک لحظه برآن شخص نظرکرد.تاجر گرچه ازاین نظر خطرناک ترسید معهذا اطمینان حاصل کرد که حقّ اومسترد خواهد شد ولی شاهزاده بطوراستهزاء به اوگفت:پس خواستی بواسطه رفتن پیش شاه،شاهزاده رابترسانی؟!عجب مرد رشیدی هستی !کمتر کسی به این جرات گمان میکردم. مثل تو شخص رشیدی باید دل بزرگی داشته باشد،من میخواهم دل تورا ببینم تا ازتوجرات یاد بگیرم.

    بعد بصدای بلند شاهزاده به نوکران خود امرکرد که :دل این مرد رادآورید!

    نوکرها تاجر مبهوت را گرفته شکم اوراازجای ومحل قلبش پارکردند ودل اورا درآورده وبرروی سینی گذاردند وپیش شاهزاده بردند*

      * ظلّ السلطان ،پسر ناص الدین شاه وپسر دیگرش مظفرالدین شاه والی تبریز وولیعهد پدربود


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهیارایرانی 90/12/16:: 2:0 صبح     |     () نظر